آنگاه برزیگری گفت: با ما از «کار» سخن بگو،
و او در پاسخ گفت:
من به شما میگویم که زندگی به راستی تاریکی است؛ مگر آنکه شوقی باشد،
قلمرو زبانی: برزگر: کشاورز / شوق: شور / قلمرو ادبی: زندگی به راستی تاریکی است: تشبیه
و شوق همیشه کور است؛ مگر آنکه دانشی باشد،
و دانش همیشه بیهوده است؛ مگر آنکه کاری باشد،
و کار همیشه تهی ست؛ مگر آنکه مِهری باشد.
قلمرو زبانی: تهی: خالی / بیهوده: بی نتیجه / مهر: عشق / قلمرو ادبی: شوق همیشه کور است: جانبخشی
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق درآمیزید، و پیوسته بار وظیفهای را بی رغبت به دوش کشید،
زنهار، دست از کار بشویید؛
زیرا آن که با بی میلی، خمیری در تنور نهد، نانِ تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند.
کار، تجسّم عشق است!
قلمرو زبانی: را در «شما را»: به معنای دارندگی (اگر شما توان ندارید)/ درآمیختن: در هم کردن (بن ماضی: آمیخت؛ بن مضارع: آمیز)/ زنهار: آگاه باشید / نهادن: قرار دادن؛ گذاشتن (بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه)/ واستاندن: گرفتن (بن ماضی: واستاند؛ بن مضارع: واستان)/ تجسّم: پیکر بخشی / قلمرو ادبی: بار وظیفه: اضافه تشبیهی / به دوش کشید: کنایه / دست از کار شستن: کنایه از رها کردن / انسان را تنها نیمه سیر کند: کنایه از اینکه بسنده نیست.
این وبجا برای گسترش و آموزش فارسی پایه یازدهم پدید آمده است. از بینندگان ارجمند درخواست می شود با راهنمایی خود ما را در بهبود این وبجا یاری رسانند.